نمایش نتایج: از 1 به 22 از 22

موضوع: شخصیت همسر من

2442
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27657
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    8
    تشکر شده 32 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    0

    شخصیت همسر من

    سلام
    من یه زنم ،28 سالمه ،دو ساله ازدواج کردم ،تو مجردی اعتقادی به داشتن دوس پسر و این حرفا نداشتم ،کلا اصلا تو این حال و هوا نبودم ،سرم تو کار خودم بود ،از این چیزا هم خوشم نیومد ،طرفشم نرفتم هیچ وقت ،همسرم هم شبیه خودم بود ،تو مجردی سراغ این چیزا نرفت ،به قول خودش ،خودشو نگه داشت واسه زنش بعد سی سال ،بعد ازدواجمون که سنتی هم بود ،من خییلی خیلی با شخصیت و سطح فکرش به مشکل خوردم ،خانواده دار بود مثبت بود از هر لحاظ ،ولی شخصیتش ..... همشم به خاطر محیط و جو بد خانوادشو بد تربیت شده بود ،مخصوصا مادرش
    نگاهشون به همه چیز دید ابزاریه ،مخصوصا محبت و علاقه و دوستی،چه برسه به چیزای دیگه ،مثلا باهات خوبه ( یعنی باحرفاش و کاراش اذیتت نمیکنه) چون یه جای کارش گیره حالا یا از لحاظ جنسی یا دریافت محبت یا امور مالی،اگر کارش گیر نباشه زیاد دلیلی نداره باهات خوب رفتار کنه ،تو خانوادشو بهش آموزش داده شده همیشه طلب کار باش و سواستفاده کن،اوایل ازدواج من به عینه میدیدم این به جز ************ ،به جز پولی که من از مجردی پس انداز داشتم و اون واسش برنامه میریخت ،و به جز تمیز کردن خونش که وظیفه من میدونست اون هیییییییچ حرف دیگه ای با من نداشت ،دقیقا هیییییییچ حرفی ،داشتم دیوونه میشدم ،دقیقا خودمو عین یه مرغی میدیدم که تو بشقابه و ازش بخار بلند میشه و اماده خوردنه ،دیدش به من دقیقا همین بود , حالا من کسیم که هر کاری واسه کسی کنم فقط و فقط به خاطر خودشه ،نه منفعتی که برام داره ،با این که از اولم زیاد از رفتاراش راضی نبودم ولی این طرز فکر مو حفظ کردم ،اما اون در حالی که تو جامعه موجه به نظر میاد ،شغل داره ،همه میگن نجیبه ،خانواده داره ،اما دیدش به من که همسرشم اینه،اینم بگم همه خواهر برادراشم عین خودش از کمبود محبت شدید از سمت مادرشون رنج میبرن،کاش فقط کمبد محبت بود،شما فرض کن مادرت که باید پناهگاه عاطفیت باشه دو به هم زنی کنه بین بچه هاش ،واسه چی؟ واسه یشبرد اهداف و منافعش ،زیرآب بچشو بزنه پیش بقیه،منافع خودشو به هر چیزی حتی بچش ارجح بدونه .تازه خواهر و برادرش که از همسرم بزرگترن دقیقا رفتارهای مادرشونو یه ارث بردن،یعنی از خواهر و برادراشم لطمه روحی میخوره قطعا،همش بحث منافعه و بس،به نظر شخص من اگر تو یتیم خونه بزرگ میشد کمتر آسیب میدید،خیالش راحت بود که خانواده ای نیست ،نه این که باشه و اینجوری،البته خودش تو توهمه ،فکر میکنه بهترین خانواده رو داره ،پدرشم ادم خوب و اوکی بوده،یعنی خیلی خوب،تنها آدم سالم از لحاظ روحی که فوت شده ،به این افتخار میکنه که پسر همچین پدریه اما پسر همچین مادریم هست و خیلی خیلی شبیه مادرش،هیچی از اخلاقای پدرش بهش نرسیده همین طور باقیه خاهر برادرا،این که فکر میکنه خیلی خانواده بالایی داره که میگم فقطم رو حساب باباشه ،ولی من شاهدم از بیرون که چه بلاهایی سرشون داره میاد،خودشون میارن،با رفتارهای خودشون،هیچ جا همچین چیزایی ندیدم ،حتی تو شرکتای بزرگ که بازار زیرآب زنی داغه جو اینجوری نیست ،اینا روی اونا رو سفید کردن
    من اوایل صبرم زیاد بود تحمل میکردم،ضمن این که اصلا خبر نداشتم سطح فکرش اینه،طرز فکرشم اونه!!!! واسه همین راحت تر بودم،الان بعد دوسال تا حدی شناختمش،حالا این که من دلم میخواهد یکی محبت واقعی بهم کنه ،آخه جایی که من هستم همش سیاسی بازیه ،حتی محبت و دوستی ،مخواستم نظراتتونو بدونم من رفتارم چه جوری باشه،چیزی که تا حالا بودم صبر کردم ،خواستم عین خانوادشو نباشم ،اگر کاری براش کردم بی چشمداشت بوده ،عین خودشون بعدش طلبکار نشدم ،شما فکر کن لباس عروسی که برام اجاره کرد و به دل خودم انتخاب کردم تا یه سال منت میذاشت سرم
    کلا طلبکار بودن. و منت گذاشتن اونجا عادیه ،مخصوصا رفتارای عوض بدلی ،مخصوصا رفتارای تلافی جویانه،کلا هر آسیب روحی و روانی که فکرشو کنید خانوادههمسرم دارن،اینا رو تنها کسایی میفهمن که از بیرون اومدن مثل من و جاریام که عرو س این خانواده ایم .خلاصه تا حالا خیلی منطقی رفتار کردم نمیگم بهتر نشد ،شد ولی ...خیلی بهم سخت گذشت،شما فکر کن منشت ان باشه عین خانواده همسرتنباشی در قبال همسرت،اما همسرت یه عمر فقط چشمش به رفتارهای خنوادش عادت کرده و کوچکترین حرکتتو مثل کار اونا برداشت میکنه،با بدبینیه تمام دیدی که به اونا داره به تو هم داره ،اونا حقه باز میکنن خالی میبندن پنهان کاری میکنن ،به منم همینا رو نسبت میده،منم همیشه بهش میگم فکر کردی همه عین خودتونن؟؟؟؟؟¿ خیلی ناراحتم دلم میخواهد روشم روتغییر بدم هر چیزی که اون فکر میکنه هستم شم حدقل دلم نسوزه ،نظرتونو میگید؟
    اینم فهمیدم که یه آدم باید خیلی مستاصل شه که بیاد اینجا درد دل کنه

  2. کاربران زیر از Sepideh7273 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : شخصیت همسر من

    توصیه میکنم مشاوره کنید

    در این مورد حتما " با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    دفتر قیطریه:
    ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
    دفتر سعادت آباد:
    ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
    دفتر شریعتی:
    ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  4. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27657
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    8
    تشکر شده 32 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شخصیت همسر من

    جوابتونوکه دیدم جا خوردم ،تو رو خدا یه چیزی بگین،گزینه مشاوره احتمالا روی میز نخواهد بود.

  6. 2 کاربران زیر از Sepideh7273 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شخصیت همسر من

    من کاملا درکتون میکنم چون خودمم دارم دقیقا تو همچین شرایطی زندگی میکنم. (پست مادرشوهر روانی مو بخونین میبینین چی کشیدم)
    اما من چند تا کار کردم که لااقل ارامش به زندگی خودم و همسرم برگرده.
    شاید برای شمام جواب بده.
    اول اینکه شما تا جایی که میتونین از خانواده همسرتون فاصله بگیرین. اما نه بطور مستقیم. بلکه توپ رو بندازین تو زمین همسرتون. جوری رفتار کنین که خودش خواستار روابط محدودتر بشه. نه با جنگ و دعوابلکه با سیاست.
    مثلا اگه اخر هفته ها مخصوص سرزدن به خانواده شه، با یه برنامه مفرح اون روز رو پر کنین تا رفتن به خونه اونها بیفته هفته بعد. هفته بعد هم باز یه برنامه که میدونین همسری خیلی بهش علاقه داره، ترتیب بدین و همینطور هفته های بعد. البته کم کم. تا جایی که حساسیت ایجاد نشه.

    دوم اینکه تا میتونین به همسرتون محبت کنین و به چشم یه فرد اسیب دیده بهش نگاه کنین نه فردی خودخواه. اون هم قربانی محیطی شده که توش بوده. شاید اگه شمام جاش بودین همینجوری میشدین. وقتی شما همسرتون رو از محبت سیراب کنین، شما میشین محرم اسرارش و اولین فردی که بهش اعتماد میکنه. و اینجوری کم کم اعتماد کردن به دیگران رو یاد میگیره. به هرحال اینو باید در نظر بگیرین که همسرتون سی سال با یه تربیت خاص بزرگ شده و نباید توقع کنین یه شبه عوض بشه.

    سوم اطرافیانتون رو از ادمهای مهربون، باگذشت و خیر انتخاب کنین تا مثال عینی "بنی ادم اعضای یکدیگرند" رو ببینه و روش تاثیر بذاره تا اینقدر بدبین نباشه.

    چهارم اینکه دلسرد نشین. ممکنه شما روزها وقت بذارین تا دید همسرتون رو تغییر بدین اما با یه ملاقات کوتاه با خانواده ش دوباره برگرده به رویه قبلی. اما گذشت زمان به تدریج رفتار همسرتون رو تغییر میده.


    امیدوارم مشکلتون بزودی حل بشه.

  8. 5 کاربران زیر از talieh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شخصیت همسر من

    چع جالب ....اونقسمت دو بهم زنی مادر البته ناخواسته و ...محبت خواهر برادری و دیدگاه و نمیدونم اون تیکه ها رو شبیه خانواده همسر منه ...منم تجربه کردمشون ...

  10. کاربران زیر از ghazal1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27657
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    8
    تشکر شده 32 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شخصیت همسر من

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghazal1 نمایش پست ها
    چع جالب ....اونقسمت دو بهم زنی مادر البته ناخواسته و ...محبت خواهر برادری و دیدگاه و نمیدونم اون تیکه ها رو شبیه خانواده همسر منه ...منم تجربه کردمشون ...
    البته مورد من کاملا برنامه ریزی شده و عمدیه،مخصوصا قسمت پاپوش درست کردنش حرف نداره

  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27657
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    8
    تشکر شده 32 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شخصیت همسر من

    نقل قول نوشته اصلی توسط talieh نمایش پست ها
    من کاملا درکتون میکنم چون خودمم دارم دقیقا تو همچین شرایطی زندگی میکنم. (پست مادرشوهر روانی مو بخونین میبینین چی کشیدم)
    اما من چند تا کار کردم که لااقل ارامش به زندگی خودم و همسرم برگرده.
    شاید برای شمام جواب بده.
    اول اینکه شما تا جایی که میتونین از خانواده همسرتون فاصله بگیرین. اما نه بطور مستقیم. بلکه توپ رو بندازین تو زمین همسرتون. جوری رفتار کنین که خودش خواستار روابط محدودتر بشه. نه با جنگ و دعوابلکه با سیاست.
    مثلا اگه اخر هفته ها مخصوص سرزدن به خانواده شه، با یه برنامه مفرح اون روز رو پر کنین تا رفتن به خونه اونها بیفته هفته بعد. هفته بعد هم باز یه برنامه که میدونین همسری خیلی بهش علاقه داره، ترتیب بدین و همینطور هفته های بعد. البته کم کم. تا جایی که حساسیت ایجاد نشه.

    دوم اینکه تا میتونین به همسرتون محبت کنین و به چشم یه فرد اسیب دیده بهش نگاه کنین نه فردی خودخواه. اون هم قربانی محیطی شده که توش بوده. شاید اگه شمام جاش بودین همینجوری میشدین. وقتی شما همسرتون رو از محبت سیراب کنین، شما میشین محرم اسرارش و اولین فردی که بهش اعتماد میکنه. و اینجوری کم کم اعتماد کردن به دیگران رو یاد میگیره. به هرحال اینو باید در نظر بگیرین که همسرتون سی سال با یه تربیت خاص بزرگ شده و نباید توقع کنین یه شبه عوض بشه.

    سوم اطرافیانتون رو از ادمهای مهربون، باگذشت و خیر انتخاب کنین تا مثال عینی "بنی ادم اعضای یکدیگرند" رو ببینه و روش تاثیر بذاره تا اینقدر بدبین نباشه.

    چهارم اینکه دلسرد نشین. ممکنه شما روزها وقت بذارین تا دید همسرتون رو تغییر بدین اما با یه ملاقات کوتاه با خانواده ش دوباره برگرده به رویه قبلی. اما گذشت زمان به تدریج رفتار همسرتون رو تغییر میده.


    امیدوارم مشکلتون بزودی حل بشه.
    مرسی از نظرتون ،اون پستتونم قبلن خوندم و کامنت گذاشتم،راستش این کارا رو کردم دقیقا!!! همیشه به جاریم میگفتم هرررررر کس دیگه ایم جای اینا بود همین جوری بار میومد،یه جو وقعا افتضاح ،زندگینمیکنن اصلا،متاسفانه رفت و آمد داره با برادراش ، مخش قبل ازدواج با من حسابی شستوشو داده شده و خییییلی تحت تاثیر حرف قرار میگیره ،حالا هر حرفی و هر کسی ،خطرناکه،کسی که مدام همه جوره بهت آسیب میزنه چه جوری آدم بهش محبت کنه،خیلی ناامد شدم،یه سال عقد و د سال ازدواج ،شرایط فقط کمی بهتر شده نه زیاد،خسته ام ،فکر میکنم فقط جون الم به در ببرم خیلیه ،خیلی وقتا به خود کشی فکر میکنم،یا فرار کنماز این خونه و زندگی و برم گم شم

  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شخصیت همسر من

    نقل قول نوشته اصلی توسط Sepideh7273 نمایش پست ها
    مرسی از نظرتون ،اون پستتونم قبلن خوندم و کامنت گذاشتم،راستش این کارا رو کردم دقیقا!!! همیشه به جاریم میگفتم هرررررر کس دیگه ایم جای اینا بود همین جوری بار میومد،یه جو وقعا افتضاح ،زندگینمیکنن اصلا،متاسفانه رفت و آمد داره با برادراش ، مخش قبل ازدواج با من حسابی شستوشو داده شده و خییییلی تحت تاثیر حرف قرار میگیره ،حالا هر حرفی و هر کسی ،خطرناکه،کسی که مدام همه جوره بهت آسیب میزنه چه جوری آدم بهش محبت کنه،خیلی ناامد شدم،یه سال عقد و د سال ازدواج ،شرایط فقط کمی بهتر شده نه زیاد،خسته ام ،فکر میکنم فقط جون الم به در ببرم خیلیه ،خیلی وقتا به خود کشی فکر میکنم،یا فرار کنماز این خونه و زندگی و برم گم شم
    جاری تونم با این رفتارها مشکل داره؟
    ایشون چکار کرده که کمتر اسیب ببینه؟

  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27657
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    8
    تشکر شده 32 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شخصیت همسر من

    من محرم اسرار ش نیستم چون واسه صحبت کردن هستن کسایی که این باهاشون صحبت کنه ،با خواهر و برادرش!!! اوایل هیچ حرفی با هم نداشتیم واسه همین بود ،حرفاشو جای یگه میزد و خالی میشد به من که میرسید حرفی نداشت ،در حاای که من هرگز با کس دیگه حرف نداشتم دلم میخواست به شوهرم بگم ،منم که شروع به حرف زدن میکردم ،مثلا از مسایل بی اهمیت روزانه بگیر تاااا اونایی که واسم مهم بود و با ذوق تعریف میکردم،این حتی نگاهمم نمیکرد ،در جوابم هیییچی نمیگفت ،سرشم به نشونه تایید ت************ نمیداد حتی،نه تنها این کارا رو میکردبلکه وسط حرفم میپرید و یه چیز بیربط میگفت!!!!! دیگه نهایت بیشعوری بود
    خیییییلی ناراحت می شدم تذکر میدادم بهش میگفتم خیلی زشته وسط حرف من میپری یا اینکه چرا با من حرف نمیزنی،اون سرش با خواهر برادراش گرم بود و منم تنها،من یه عالمه رویا داشتم با همسرم نه تنها محقق نشد بلکه از این افتضاح تر دیگه نمیشد،
    کسی که حتی نگاهتم نکنه وقتی حرف میزنی!!!گذشت یکی دو سال تااین که با خواهرش قهرکرد ،و این کمی بهتر شد ،حالا نکته ناراحت کننده این بود که باید میدیدی چطور ا خواهر برادراش گرم میگرفت موقع حرف زدن ،همه این کارایی که بالا گفتم و میکرد !!!
    فقط این جایم یه شهر دیگست ،همسرشم کمی و با بقیه خواهر برادراش متفاوته اخلاقش و بهتره ،اما با مادر شوهرم تو یه ساختمونن
    خییییلی هم کارد و پنیرن،جاریم که البته مشکل نداره مادرشوهرم که حتی با فرشته های آسمون هم به مشکل میخوره ،جاریم شانس آوره از بقیه خواهر برادرا دوره ولی خب مادر شوهرم که نزدیکشه ،جدیدا من باهاش هم کلام شدم ،آخه خیلی تو دار بدم ،به خانواده خودمم نمیگفتم،دیدم بله چقدر شبیه همیم، اون از حربه محت به شوهرش استفاده میکنه ،ضمن این که واقعا هم دوسش داره،میگفت اینقدر محت مینم تا کمبود محبتش جبران شه،ه ده پونزده سالی زمان میبره!!!!!!کل جوونیمون بره ک ه کمبود محبت آقایون جبران شه!!! کم کاریه این خانم حسابی دودش تو چشم عروسا داره میره،کمبود محبت خیلی جدیه اینجا،طوری که اگر جبرانش نکنیم به سرنوشت اون یکی جاریم دچار خواهیم شد!!!!

  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شخصیت همسر من

    نمیتونین حضوری با همسرتون برید پیش مشاور؟
    ظاهرا همسرشما و خانواده ش همگی از مشکلات رفتاری رنج میبرن.
    مطمئن هستین به شما علاقه داره؟
    شاید بهش تحمیل شدین. یا چون بهتون علاقمند نیست اینطور بی محلی میکنه که خودتون از زندگیش برید بیرون.
    اصلا ویژگی مثبتی هم داره همسرتون که بشه به خاطرش از بعضی چیزها چشم پوشی کرد؟


    به هرحال طلاق اخرین راهه و تبعات خاص خودش رو هم داره.

  16. کاربران زیر از talieh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27657
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    8
    تشکر شده 32 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شخصیت همسر من

    نقل قول نوشته اصلی توسط talieh نمایش پست ها
    نمیتونین حضوری با همسرتون برید پیش مشاور؟
    ظاهرا همسرشما و خانواده ش همگی از مشکلات رفتاری رنج میبرن.
    مطمئن هستین به شما علاقه داره؟
    شاید بهش تحمیل شدین. یا چون بهتون علاقمند نیست اینطور بی محلی میکنه که خودتون از زندگیش برید بیرون.
    اصلا ویژگی مثبتی هم داره همسرتون که بشه به خاطرش از بعضی چیزها چشم پوشی کرد؟


    به هرحال طلاق اخرین راهه و تبعات خاص خودش رو هم داره.
    مشاور داره ،برادراش مشاوراشن ،هر کاری اونا با زناشون می کنند و قبلن کردن اینم حتما باید بکنه،یکی نیست بگه آخه عقل کل برادرت که بیست سال باهاش اختلاف سنی داری و تحصیل کرده نیست تو سطح فکریتو با اون میخوای یکی کنییییییی؟؟؟؟؟کلا انگار نمیدونه چه شخصیتی باید داشته باشه ،از شخصیت و رفتارهای این و اون استفاده میکنه!!!! اینا هرگز طعم محبت و علاقه واقعی و نچشیدن ،مادرشون عشق و محبتی نداشته که به اینا بده ، در نتیجه بحث علاقش به شخص من نیست ،بعد دیدش به خانوادش تعصبیه ،فقط اونا رو آدم میدونه ،اوایل میگفتم مثلا ببین فلان بچه چه نااااازه خوشگله ،میگفت من فقط بچه های خانوادمو علاقه دارم و دوسشون دارم ،دقت کنید فقط داخل خانوادش،اونم چه خانواده عتیقه ای!!!! یا مثلا اوایل میگفت فکر نمیکردم بتونم دختریو خارج از خانواده دوست داشته باشممممممم!!!!!!منظوش به من بود ،در حالی که بغل هم بودیم میگفت! آخی چه ساده بودم اوایلش فقط تعجب میکردم!!!!
    به گفته خودش خیلیا روبهش. معرفی کردن و این ردشون کرده،منو که دیده پسندیده مثلا!!!! میگفت نجابت رو دیدم در تو!!!! همینم بعد ها با بدبینیاش و بد دلیاش با بیرحمی زیر سوال برد ،کلیم تو جلسه خواستگاری باب میل هر دختری ظاهر شد ،گفت درستوادامه بده سر کار نرو ،نیازی با کار کردنت نیست ، در حالی که بعد ها وحشت داشت از نزدیک دانشگاه رد بشم ،کلی از لحاظ شخصیتی تو خواستگاری ازش سوال پرسیدم،بعدها دیدم همشو اشتباه جواب داده ،دقیقابرعکس چیزاییه که من خواسته ام بوده،مثلا میگفتم من از رفتارهای تلافی جویانه خوشم نمیاد ،میخوام طرفم تلافی نکنه و با صحبت کردن بهم یادآوری کنه،این گفت اوکی و بله و باشه،بعد ها دیدم بین خانوادش اصلا تلافی یه سنت دیرینه است که هرگزر ترک نمیشه
    همین برادرش میاد تعریف میکنه از خودشون که طرف میره خواستگاری معتاده و دروغ میگه،پول نداره دروغ میگه ....جرات ندارم بگم دروغ دروغه ،آقا زاده شمام کم خالی نبسته ،جالب اینجاست اصلا قبول هم نداره دروغاشو ،کلا روانین ،بعد ها البته اون قضیه که گفتم به بچه ها خارج از خانوادش علاقه نشون نمیده بهتر شد ،اون حالت تعصب گونه اش از بین رفت ،شاید تحت تاثیر من قرار گرفت ،آخه برای من فرقی نمیکنن بچه غریبه باشه یا خانواده خودم
    ویرایش توسط Sepideh7273 : 05-16-2016 در ساعت 08:43 AM

  18. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27657
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    8
    تشکر شده 32 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شخصیت همسر من

    نقل قول نوشته اصلی توسط talieh نمایش پست ها
    نمیتونین حضوری با همسرتون برید پیش مشاور؟
    ظاهرا همسرشما و خانواده ش همگی از مشکلات رفتاری رنج میبرن.
    مطمئن هستین به شما علاقه داره؟
    شاید بهش تحمیل شدین. یا چون بهتون علاقمند نیست اینطور بی محلی میکنه که خودتون از زندگیش برید بیرون.
    اصلا ویژگی مثبتی هم داره همسرتون که بشه به خاطرش از بعضی چیزها چشم پوشی کرد؟


    به هرحال طلاق اخرین راهه و تبعات خاص خودش رو هم داره.
    ویژگی مثبت راستش باید از زیر بار یه عالمه عقده و حقارت و ویژگیهای بد ویژگیهای مثبتشو به زوربکشی بیرون ،کمالات شخصیتی کم داره ،ولی درواقع مهربونه ، خانواد ش بدش کردن،خودش نمیدونه،تو خانواده ای که حقه بازی یه ارزش حساب میشه حالش مشخصه بعد از بس همه اینجورین،همش توهم حقه بازی دارن در مورد بقیه ،الان اون پولی که از من قرض گرفته مطمنم فکر میکنه یه حقه ای تو سرم داشتم که قرض دادم!
    اگر قرض مدادم و بابت موضوعی ناراحتی پیش بیاد سریع میگه اخلاقت دو روزه عوض شده!؟!!؟؟!؟!؟! منظورش اینه تو پولتو قرض دادی حالا طلبکاری!!! جریت ندارم بابت هیچی ناراحت شم!!!سریع انگیه که میچسبونه

  19. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شخصیت همسر من

    خب عزیزم اگه واقعا اینهمه رفتارهای عجیب غریب داره، مشکلش ریشه ایه. حتما باید درمان بشه.
    راضیش کنین باهم برین پیش مشاور.
    مثلا بهش بگین حالم بد بوده، رفتم دکتر گفته باید یه چیزایی درباره من به تو بگه.
    شما بکشونیدش تو مطب، دکتر خودش میدونه چکار کنه.
    اینکه اینقدر بد دل و متوهمه، باید حتما درمان بشه چون متاسفانه باگذشت زمان بددلی بیشتر میشه و ممکنه به جایی برسین که حتی نذاره پاتونو از خونه بیرون بذارین.
    اگه به زندگیتون علاقه مندید، به همسرتون کمک کنید به زندگی نرمال برگرده.
    اینجور اشخاص بیشتر از بقیه، خودشونو ازار میدن. باور کنین خودش بیشتر اعصابش خرده ولی چون نوع تربیتش بوده نمیتونه ازش فرار کنه.
    شما کمکش کنین. ان شاا... خدا هم کمکتون میکنه زندگی شیرینی رو بعد از این تجربه کنین.

  20. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27657
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    8
    تشکر شده 32 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شخصیت همسر من

    نقل قول نوشته اصلی توسط talieh نمایش پست ها
    خب عزیزم اگه واقعا اینهمه رفتارهای عجیب غریب داره، مشکلش ریشه ایه. حتما باید درمان بشه.
    راضیش کنین باهم برین پیش مشاور.
    مثلا بهش بگین حالم بد بوده، رفتم دکتر گفته باید یه چیزایی درباره من به تو بگه.
    شما بکشونیدش تو مطب، دکتر خودش میدونه چکار کنه.
    اینکه اینقدر بد دل و متوهمه، باید حتما درمان بشه چون متاسفانه باگذشت زمان بددلی بیشتر میشه و ممکنه به جایی برسین که حتی نذاره پاتونو از خونه بیرون بذارین.
    اگه به زندگیتون علاقه مندید، به همسرتون کمک کنید به زندگی نرمال برگرده.
    اینجور اشخاص بیشتر از بقیه، خودشونو ازار میدن. باور کنین خودش بیشتر اعصابش خرده ولی چون نوع تربیتش بوده نمیتونه ازش فرار کنه.
    شما کمکش کنین. ان شاا... خدا هم کمکتون میکنه زندگی شیرینی رو بعد از این تجربه کنین.
    مشار کسایی میرن که رابطشون براشون مهمه،کیفیت و چگونگیش ،این انگار براش مهم نیست ،همین که همسرش نیازهاشو رفع کنه بستشه انگار،ه بار گفتم آدم باید از کسیی مشاوره بگیره که بی طرف باشه و صلاحیت داشته باشه ، و ترجیحا ناشناس،برادر شما نهایت میتونه از تجربیات خودش بهت بگه ،چیز جدیدی واسه گفتن نداره ،دیدش عمیق و وسیع نیست ،راستش فقط امیدم به گذشت زمانه ،کمی روش کار کنم، اخلاقاش نه این که واقعا این باشه،چون مادرش و برادراش این سیستم دارن اینم سیستمش میشه همین،فقطم تو خودشونن ،خانواده های دیگه رو نمی بینند بلکه به خودشون بیان،فکر میکنن خیلی بالا و خوب هستن ، پست قهر و آشتی در زندگی مشترک مربوط به منه اگر بخونید میفهمید الان چی میگم


    همسرم و رابطش با من عین یه مار خیلی بزرگ میمونه که پیچیده دور من و بدنم،مار همش فشار م میده صورتمو نیش میزنه ،بعد وقتی دردم میاد و اعتراض میکنم میخوام خودمو خلاص کنم ایا ناراحت میشم ،مجبورم میکنه ببوسمش ،مجبورم میکنه بگم دوست دارم !!!

    مرسی از شما طلیعه جان

  21. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شخصیت همسر من

    نه عزیزم اصلا اینطور فکر نکن ...باور کن هیچ پدر مادری دوست ندارن بچه هاشون از هم دور بشن ...فاصله بیفته ..کینه بیفته بینشون .من به مادرهمسرم هم گفتم مامان جون قربونت برم میدونم چقد دوست داری بچه هات دور هم جمع شن و ...ولی بعصی کارها رو ناخواسته و بدون قصد انجام میدی که متاسفانه اونام بد برداشت میکنن و از هم دلخور میشن .فایده نداشته هااا!!!!!!چون اونا شخصیتشون شکل گرفته ..نوع رفتار و برخورد و عکس العمل هاشون عوض نمیشه ...ما باید اگاه باشیم .شمام با این دید نگاه کن به قضیه ...ولی همیشه بدون ستیه مادر سر شوهرت باشه خیلی بهتره که نباشه .سعی کن به مادرشوهرتم با این دید نگاه کنی که از سر ندونم کاری و ...داره اشتباهاتی انجام میده و حالا میدونه یا نمیدونه همینه .اون همینه .من دیدمو عوض کنم .اونها خوشبختی بچه هاشونو میخوان فقط نمیدونن چجوری .بخدا بارها شده مادرشوهرم به شوهرم حرفایی زده که مبنی بر حسادت که چرا مثلا برا زنت فلان کردی برا من نکردی .چرا هرروز به زنت زنگ میزنی به من نمیزنی چرا فلان چرا فسال .البته برا بقیه پسرها هم ها .... ولی حالا بخوای همه اینها رو ریزه گیری کنیم و بگیم چرا این حرفو زد چرا کینه داشت چرا عقده ایه نمیشه ...والا نمیشه ..خودتم مدام تو ذهنت حلاجی نکن که الان این حرفو شوهرم بمن زد بخاطر فلان چیز بود ..یا چرا میگی من میدونم فلان فکر رو میکنه که اون حرفو بمن زد .اصلا شما میدونی چقدر ذهن خوانی بده ؟چقدر تبعات منفی داره ؟چقدر زندگی ها رو بهم میزنه ؟؟بر فرض هم که شما درست میگین و تو کلشون همون میگزره و بارها بهتون ثابت شده ؟چه کاری از دستت بر میاد ؟؟ببین فقط و فقط بهش فکر نکن ...یه مدت بیخیال شو ...یه مدت فکرتو خالی کن از تین که تو کله شوهرت چی میگذره و چجور بزرگ شده و ......فک کن مثل اون مردیه که دوست داشتی باشه ...رویایی فکر نکنی ها ..همین توقعات و رویایی فکر کردن در مورد همسر هم خودش نابود کنندست .فیتیله توقعت رو بکش پایین و فقط و فقط ذهنتو خالی کن .بگو به درک که هر جور بزرگ شده و کی هست ...مهم اینه که امروز همسر منه و همه کسه منه .خواهشا فقط به بفتارهاش بیخیال باش و ذهن خوانی نکن .فقط یه مدت ...خودت الان از ناراحتی مثل یه کوه اتشفشانی ...میفهممت باور کن .ولی اول خودت اروم کن بعد ذهنتو خالی کن و سعی کن دیدگاهت رو از صفر شروع کنی و همه گذشته همسدت رو فراموش کنی .باکر کن مردها در بدترین شکل ممکن هم مهربونتر از ما رنها هستند .سایشون بر سرمان مستدام .باشه گلم ؟

  22. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27657
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    8
    تشکر شده 32 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شخصیت همسر من

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghazal1 نمایش پست ها
    نه عزیزم اصلا اینطور فکر نکن ...باور کن هیچ پدر مادری دوست ندارن بچه هاشون از هم دور بشن ...فاصله بیفته ..کینه بیفته بینشون .من به مادرهمسرم هم گفتم مامان جون قربونت برم میدونم چقد دوست داری بچه هات دور هم جمع شن و ...ولی بعصی کارها رو ناخواسته و بدون قصد انجام میدی که متاسفانه اونام بد برداشت میکنن و از هم دلخور میشن .فایده نداشته هااا!!!!!!چون اونا شخصیتشون شکل گرفته ..نوع رفتار و برخورد و عکس العمل هاشون عوض نمیشه ...ما باید اگاه باشیم .شمام با این دید نگاه کن به قضیه ...ولی همیشه بدون ستیه مادر سر شوهرت باشه خیلی بهتره که نباشه .سعی کن به مادرشوهرتم با این دید نگاه کنی که از سر ندونم کاری و ...داره اشتباهاتی انجام میده و حالا میدونه یا نمیدونه همینه .اون همینه .من دیدمو عوض کنم .اونها خوشبختی بچه هاشونو میخوان فقط نمیدونن چجوری .بخدا بارها شده مادرشوهرم به شوهرم حرفایی زده که مبنی بر حسادت که چرا مثلا برا زنت فلان کردی برا من نکردی .چرا هرروز به زنت زنگ میزنی به من نمیزنی چرا فلان چرا فسال .البته برا بقیه پسرها هم ها .... ولی حالا بخوای همه اینها رو ریزه گیری کنیم و بگیم چرا این حرفو زد چرا کینه داشت چرا عقده ایه نمیشه ...والا نمیشه ..خودتم مدام تو ذهنت حلاجی نکن که الان این حرفو شوهرم بمن زد بخاطر فلان چیز بود ..یا چرا میگی من میدونم فلان فکر رو میکنه که اون حرفو بمن زد .اصلا شما میدونی چقدر ذهن خوانی بده ؟چقدر تبعات منفی داره ؟چقدر زندگی ها رو بهم میزنه ؟؟بر فرض هم که شما درست میگین و تو کلشون همون میگزره و بارها بهتون ثابت شده ؟چه کاری از دستت بر میاد ؟؟ببین فقط و فقط بهش فکر نکن ...یه مدت بیخیال شو ...یه مدت فکرتو خالی کن از تین که تو کله شوهرت چی میگذره و چجور بزرگ شده و ......فک کن مثل اون مردیه که دوست داشتی باشه ...رویایی فکر نکنی ها ..همین توقعات و رویایی فکر کردن در مورد همسر هم خودش نابود کنندست .فیتیله توقعت رو بکش پایین و فقط و فقط ذهنتو خالی کن .بگو به درک که هر جور بزرگ شده و کی هست ...مهم اینه که امروز همسر منه و همه کسه منه .خواهشا فقط به بفتارهاش بیخیال باش و ذهن خوانی نکن .فقط یه مدت ...خودت الان از ناراحتی مثل یه کوه اتشفشانی ...میفهممت باور کن .ولی اول خودت اروم کن بعد ذهنتو خالی کن و سعی کن دیدگاهت رو از صفر شروع کنی و همه گذشته همسدت رو فراموش کنی .باکر کن مردها در بدترین شکل ممکن هم مهربونتر از ما رنها هستند .سایشون بر سرمان مستدام .باشه گلم ؟

    راستش توقعم از مادر شوهرم صفره تقریبا،بچه هاشم زیاد دوسش ندارند،خود همسرم بهم گفت اگه بهش میرسم از رو دلسوزیه ،ولی به بابام از رو دوست داشتن بود،اون کلا از دایره خارجه ،ارزش اینو نداره حتی از بدیاش بخوای حرف بزنی ،از ما هم دوره ، به دلیل مریضی چند مدتی خونه ما بود،از روی مادر شوهرم همسرمو بهتر شناختم،همسرم خودشو لو نمیده ،مادرش ساده تره ،اوایل اتفاقا چون از همه جا بی خبر بودم برام ساده تر بود، دلم خیلی صاف بود،مدتی بعد که فهمیدم چه خبره و علت ها رو شناختم بدجوری به خودم فشار می اوردم ،میخواستم همهچی خوب باشه ،دیدم نه بابا همسرم اصلا به خودش زحمت نمیده منو بشناسه ،منوبا اون باورایی که تو ذهن مریضشه باور میکنه ،ناامید شدم ،خب چه کاریه این همه تلاش ،به خودم گفتم هیچی مهمتر از اعصاب و روان من نیست ،واقعا هم همینه،دیگه وقتی اتفاقا و حرفای بد پیش میومد راحت تر میگذشتم،اونقدر مثل قبل سخت نمیگذشت،بی تفاوت تر شدم،نمیکشتم خودمو یه ذره شبیهزن و شوهرایی باشیم که تازه ازدواج کردن،آخه میدونید ،از اولشم عین اینایی بودیم که بیست ساله زیر یه سقفن ،بی خیال رمانتیک بازی و شورو شوق
    مرسی غزال جان از توجهت
    ویرایش توسط Sepideh7273 : 05-16-2016 در ساعت 11:23 AM

  23. کاربران زیر از Sepideh7273 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شخصیت همسر من

    نقل قول نوشته اصلی توسط Sepideh7273 نمایش پست ها
    راستش توقعم از مادر شوهرم صفره تقریبا،بچه هاشم زیاد دوسش ندارند،خود همسرم بهم گفت اگه بهش میرسم از رو دلسوزیه ،ولی به بابام از رو دوست داشتن بود،اون کلا از دایره خارجه ،ارزش اینو نداره حتی از بدیاش بخوای حرف بزنی ،از ما هم دوره ، به دلیل مریضی چند مدتی خونه ما بود،از روی مادر شوهرم همسرمو بهتر شناختم،همسرم خودشو لو نمیده ،مادرش ساده تره ،اوایل اتفاقا چون از همه جا بی خبر بودم برام ساده تر بود، دلم خیلی صاف بود،مدتی بعد که فهمیدم چه خبره و علت ها رو شناختم بدجوری به خودم فشار می اوردم ،میخواستم همهچی خوب باشه ،دیدم نه بابا همسرم اصلا به خودش زحمت نمیده منو بشناسه ،منوبا اون باورایی که تو ذهن مریضشه باور میکنه ،ناامید شدم ،خب چه کاریه این همه تلاش ،به خودم گفتم هیچی مهمتر از اعصاب و روان من نیست ،واقعا هم همینه،دیگه وقتی اتفاقا و حرفای بد پیش میومد راحت تر میگذشتم،اونقدر مثل قبل سخت نمیگذشت،بی تفاوت تر شدم،نمیکشتم خودمو یه ذره شبیهزن و شوهرایی باشیم که تازه ازدواج کردن،آخه میدونید ،از اولشم عین اینایی بودیم که بیست ساله زیر یه سقفن ،بی خیال رمانتیک بازی و شورو شوق
    مرسی غزال جان از توجهت




    آفرین دختر خوب ...پس تو میتونی ...میتونی یه گوش در باشی یه گوش دروازه .
    میتونی بیخیالی تی کنی ...

    باور کن ندونستن یک عالمی داره که نگووووووو ....

    من خودم سعی میکنم تو شرایطی باشم که بیشتر ندونم تا بیشتر بدونم ...
    این دونستن ها به دردمون نمیخوره که هیچ بلکه بیشتر اذیتمون میکنه .

    دیروز تو یه گروه دوستام داشتن کادوهای تولد امسالشون رو مییگفتن ...همونهایی که ریخت مادرشوهراشونم نمیخوتن ببیننن ها چه کادوهایی ازشون گرفته بودن برا تولدشون که نگو ...گردنبند طلا و لپ تاپ و لباس مجلسی و ....

    خب حالا پ ثلا ما بخوایم اینا رو بریم تو فاز مقایسه چی میشه ؟؟؟؟هیچی ..فقط ادم خودش اذیت میشه ...پس بهتره اصلا ندونی یا فکر کنی نمیدونی ...

    ولش کن حرف مردم رو هم ...من احساس میکنم اگر شما از فاز حساسیت و ریزه گیری در بیای زندگیت خیلی شیرین تر میشه .

    شما الان از این دونستن ها و شناختن ها بیشتر از رفتارهای شوهرت داری اذیت میشی ..پس بیخیالی بهترین راه چارست ..تلبته فعلا ...

    بیخیال شو ببین باز هم همه چیز تلخه یا نه ؟اگر بود که با مشاوره حل میشه .اونم راه چاره داره ...نگران نباش

  25. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27657
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    8
    تشکر شده 32 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شخصیت همسر من

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghazal1 نمایش پست ها
    آفرین دختر خوب ...پس تو میتونی ...میتونی یه گوش در باشی یه گوش دروازه .
    میتونی بیخیالی تی کنی ...

    باور کن ندونستن یک عالمی داره که نگووووووو ....

    من خودم سعی میکنم تو شرایطی باشم که بیشتر ندونم تا بیشتر بدونم ...
    این دونستن ها به دردمون نمیخوره که هیچ بلکه بیشتر اذیتمون میکنه .

    دیروز تو یه گروه دوستام داشتن کادوهای تولد امسالشون رو مییگفتن ...همونهایی که ریخت مادرشوهراشونم نمیخوتن ببیننن ها چه کادوهایی ازشون گرفته بودن برا تولدشون که نگو ...گردنبند طلا و لپ تاپ و لباس مجلسی و ....

    خب حالا پ ثلا ما بخوایم اینا رو بریم تو فاز مقایسه چی میشه ؟؟؟؟هیچی ..فقط ادم خودش اذیت میشه ...پس بهتره اصلا ندونی یا فکر کنی نمیدونی ...

    ولش کن حرف مردم رو هم ...من احساس میکنم اگر شما از فاز حساسیت و ریزه گیری در بیای زندگیت خیلی شیرین تر میشه .

    شما الان از این دونستن ها و شناختن ها بیشتر از رفتارهای شوهرت داری اذیت میشی ..پس بیخیالی بهترین راه چارست ..تلبته فعلا ...

    بیخیال شو ببین باز هم همه چیز تلخه یا نه ؟اگر بود که با مشاوره حل میشه .اونم راه چاره داره ...نگران نباش
    لباس مجلسی و گردنبند طلا و.... یه بار به همسرم گفتم اینقدر دلم میخواست عین تو فیلما چایی میارم تو خواستگاری مادرشوهرم بگه دستت درد نکنه عروس گلم
    اونم گفت خب میگه دستت درد نکنه گفتم نه اون عروس گلمشو میخوام.
    البته تو خواستگاری نیومده بود ،اگر میومد نمیتونست جلو خودشو بگیره و شروع میکرد به افاضات ،بعد من حتما جوابم منفی بودش اصلا واسه همین نیاوردنش ،روز عقد دیدمش
    مادرشوهرم کادو بهم نده من راحت ترم ،آخه سنش بالاست و متناسب با سلیقه خودش میخره ،خسیس هم هست ،بیشتر میخوره تو ذوقم تا خوشحال شم، البته تشکر میکنم همیشه و به روش نمیارم هرگز ،اما تو فکرم اینه ،صد البته هیچ انتظاری ندارم از مادر شوهرم از شوهرمم انتظارم صفر میشد خوب بودش

  26. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شخصیت همسر من

    عزیزم الان دقیقا برنامه تون چیه؟ اصلاح شوهر؟ برادرشوهران؟مادرشوهر؟

    اینا همه شخصیت هاشون سالهاست شکل گرفته. البته به جز همسرتون. واسه ایشون جای امیدواری هست خصوصا که از زمان ازدواجتون هم هنوز زمان خیلی زیادی نگذشته.
    مادرشو ول کن. بذار هرکاری میخواد بکنه. وقتی ازش دورین پس نمیتونه زیاد اذیت کنه.

    اگه مشکل برادرشوهراتونن، که اونام میگین خانماشونو ذله کردن چه برسه به بقیه. اگه همسرتون اصرار داره با برادراش مشورت کنه، شما مانع نشو. باور کن الان برادرش بگه بپر تو چاه، حتی اگه شما بگی برادرت میخواد بهت ضربه بزنه، باز هم میپره تو چاه. چون فکر میکنه شما میخوای بین ایشون و خانواده ش فاصله بندازی و بدتر میکنه.

    خود من. عالم و ادم میدونن مادرشوهرم چه ها نکرد با من و زندگیم. شوهرم که همش میگه شرمنده تم. خودش هم مدام درددل کارای اونارو با من میکنه. ولی بااین حال خدا نکنه یک بار بگم از دست مامانت. بیچاره م میکنه که چرا درباره مامان من حرف بد زدی!!!

    مردها همینن. خودشون هرجور بخوان با خانواده شون برخورد میکنن ولی اجازه نمیدن کسی نگاه چپ بهشون بکنه. پس شمام بیخود خودتو خسته نکن.
    بذار چند بار سرش به سنگ بخوره اونوقت حساب کار دستش میاد.
    بعدشم اگه همسرتون داره افکارش رو بازگو میکنه شما فوری جبهه نگیر. باور کن 99% افکارشون تو همون مرحله فکر میمونه و اصلا به عمل نمیرسه که بخواین غصه شو بخورین.
    مثلا اگه همسرتون میگه یادم باشه درباره فلان قضیه با برادرم حرف بزنم. یا فلان کارو برای مادرم انجام بدم.
    شما نگو ای بابا. همش با داداشت مشورت میکنی.
    یا مگه مادرت بچه دیگه ای نداره که تو کارشو انجام بدی؟
    شما اصلا اهمیت نده. باور کن خودش اصلا یادش میره. ولی اگه حساسیت به خرج بدی از لجبازی هم شده میره اون کارها رو انجام میده.

    اگه مادرشوهرت خسیسه، شما ولخرج باش.
    اگه اذیتت میکنن شما مهربون باش.

    همه چیز مادی نیست. به فرض هم که معادله دنیاییش درست درنیاد ولی خدا براتون جبران میکنه. فقط زیاد دعا کنین ان شاا... همسرتون هم به خودش میاد.
    میدونم الان عصبانی هستین.
    من هم گاهی واقعا داغ میکنم.
    ولی این روزها هم میگذره.
    شما تلاشتون رو بکنین، باقیشو بسپرین به خدا.

  27. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27657
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    8
    تشکر شده 32 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شخصیت همسر من

    نقل قول نوشته اصلی توسط talieh نمایش پست ها
    عزیزم الان دقیقا برنامه تون چیه؟ اصلاح شوهر؟ برادرشوهران؟مادرشوهر؟

    اینا همه شخصیت هاشون سالهاست شکل گرفته. البته به جز همسرتون. واسه ایشون جای امیدواری هست خصوصا که از زمان ازدواجتون هم هنوز زمان خیلی زیادی نگذشته.
    مادرشو ول کن. بذار هرکاری میخواد بکنه. وقتی ازش دورین پس نمیتونه زیاد اذیت کنه.

    اگه مشکل برادرشوهراتونن، که اونام میگین خانماشونو ذله کردن چه برسه به بقیه. اگه همسرتون اصرار داره با برادراش مشورت کنه، شما مانع نشو. باور کن الان برادرش بگه بپر تو چاه، حتی اگه شما بگی برادرت میخواد بهت ضربه بزنه، باز هم میپره تو چاه. چون فکر میکنه شما میخوای بین ایشون و خانواده ش فاصله بندازی و بدتر میکنه.

    خود من. عالم و ادم میدونن مادرشوهرم چه ها نکرد با من و زندگیم. شوهرم که همش میگه شرمنده تم. خودش هم مدام درددل کارای اونارو با من میکنه. ولی بااین حال خدا نکنه یک بار بگم از دست مامانت. بیچاره م میکنه که چرا درباره مامان من حرف بد زدی!!!

    مردها همینن. خودشون هرجور بخوان با خانواده شون برخورد میکنن ولی اجازه نمیدن کسی نگاه چپ بهشون بکنه. پس شمام بیخود خودتو خسته نکن.
    بذار چند بار سرش به سنگ بخوره اونوقت حساب کار دستش میاد.
    بعدشم اگه همسرتون داره افکارش رو بازگو میکنه شما فوری جبهه نگیر. باور کن 99% افکارشون تو همون مرحله فکر میمونه و اصلا به عمل نمیرسه که بخواین غصه شو بخورین.
    مثلا اگه همسرتون میگه یادم باشه درباره فلان قضیه با برادرم حرف بزنم. یا فلان کارو برای مادرم انجام بدم.
    شما نگو ای بابا. همش با داداشت مشورت میکنی.
    یا مگه مادرت بچه دیگه ای نداره که تو کارشو انجام بدی؟
    شما اصلا اهمیت نده. باور کن خودش اصلا یادش میره. ولی اگه حساسیت به خرج بدی از لجبازی هم شده میره اون کارها رو انجام میده.

    اگه مادرشوهرت خسیسه، شما ولخرج باش.
    اگه اذیتت میکنن شما مهربون باش.

    همه چیز مادی نیست. به فرض هم که معادله دنیاییش درست درنیاد ولی خدا براتون جبران میکنه. فقط زیاد دعا کنین ان شاا... همسرتون هم به خودش میاد.
    میدونم الان عصبانی هستین.
    من هم گاهی واقعا داغ میکنم.
    ولی این روزها هم میگذره.
    شما تلاشتون رو بکنین، باقیشو بسپرین به خدا.
    الان مساله همسرمه و سنت های خانوادگیشون که تو سر همسرم فرو کردن،همسرم خودش خیلی دلش میخواهد عین برادرش شه،دیکتاتور،کسی که همه ازش حساب میبرن،و البته میترسن،کسی که قدرت داره ،البته قدرتش بیشتر شامل حال خانوادش میشه ،چون بازنشست شده،دید برادرش مرد سالاریه،از اینایی که میگن زن باید بشینه خونه ،زن باید محدود باشه،زن فقط کار خونه بکنه و بچه داری،از زن جماعت نباید پول گرفت،اما همسرم تازه فهمیدم همه تلاشش این بوده همین افکار و پیاده کنه،من نمیفهمیدم،مثلا با این که قول داده بود قل ازدواج که میتونم به درسم ادامه بدم ،روزی که نتایج اومد زد زیر حرفش ، حالا ر مقابل همه اینا از من میخورد لیلی باشم،دوسش داشته باشم،وقتی یه حرف یا کار نامربوط‌ میکرد سریع ناز و نوازش میکرد و مجبورم میکرد بگم دوسش دارم! حالا آیا یکتاتوری و زورگویی اونم از سمت یه آدم تحصیل کرده به یه دختر به قول خودشون روشنفکر با یه رابطه دوستانه و لیلی و مجنونی جوره؟؟؟ همسرم بین من و برادرش گیر کرده فکر کنم،هم دلش میخواهد من لیلی باشم هم میخواد دیکتاتوری کنه و از داداشش الگو بگیره،فکر کنم داداشش برنده. شه ،من خیلی کم آوردم،مشکلاتم زیاده ،نمیتونم لیلی باشم و عین قبل محبت کنم حتی،قبلنا تو باغ نبودم.

  28. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شخصیت همسر من

    نقل قول نوشته اصلی توسط Sepideh7273 نمایش پست ها
    الان مساله همسرمه و سنت های خانوادگیشون که تو سر همسرم فرو کردن،همسرم خودش خیلی دلش میخواهد عین برادرش شه،دیکتاتور،کسی که همه ازش حساب میبرن،و البته میترسن،کسی که قدرت داره ،البته قدرتش بیشتر شامل حال خانوادش میشه ،چون بازنشست شده،دید برادرش مرد سالاریه،از اینایی که میگن زن باید بشینه خونه ،زن باید محدود باشه،زن فقط کار خونه بکنه و بچه داری،از زن جماعت نباید پول گرفت،اما همسرم تازه فهمیدم همه تلاشش این بوده همین افکار و پیاده کنه،من نمیفهمیدم،مثلا با این که قول داده بود قل ازدواج که میتونم به درسم ادامه بدم ،روزی که نتایج اومد زد زیر حرفش ، حالا ر مقابل همه اینا از من میخورد لیلی باشم،دوسش داشته باشم،وقتی یه حرف یا کار نامربوط‌ میکرد سریع ناز و نوازش میکرد و مجبورم میکرد بگم دوسش دارم! حالا آیا یکتاتوری و زورگویی اونم از سمت یه آدم تحصیل کرده به یه دختر به قول خودشون روشنفکر با یه رابطه دوستانه و لیلی و مجنونی جوره؟؟؟ همسرم بین من و برادرش گیر کرده فکر کنم،هم دلش میخواهد من لیلی باشم هم میخواد دیکتاتوری کنه و از داداشش الگو بگیره،فکر کنم داداشش برنده. شه ،من خیلی کم آوردم،مشکلاتم زیاده ،نمیتونم لیلی باشم و عین قبل محبت کنم حتی،قبلنا تو باغ نبودم.
    چرا فکر میکنین نمیتونین زندگی خوبی داشته باشین؟ همسرتون بیشتر زمانش با شما سپری میشهپس اگه بخواین میتونین روش تاثیر بذارین. کار راحتی نیست ولی شدنیه.
    اگه یه مدت بهش محبت کنین جوری که انتظار داره،کم کم نرم میشه.
    میدونم سخته ها. حق دارین. ولی اگه میخواین زندگیتون از هم نپاشه، یه کم باید به خودتون سختی بدین. من زیاد دیدم مردهایی که دیکتاتور بودن ولی الان از یه بچه هم اروم تر هستن. این هنر خانم خونه س. مشکلاتتون رو مدام یاداوری نکنین. اینجوری بهتر میتونین مهربون باشین. یه مدت محبت کنین بهش بدون چشمداشت. ان شاا... درست میشه. به قول معروف مار رو هم با زبون خوش میشه از سوراخ بیرون کشید.
    دیگه از مار که بدتر نیست. اون هم ادمه. ادم با زبون خوش و محبت جذب میشه.
    اگه شما خالصانه بهش عشق بورزین، اون هم به مرور کشیده میشه سمت شما.
    اگه برادرش اونقدر دیکتاتور باشه، بالاخره یه روزی این امرو نهی هارو واسه همسر شما هم پیاده میکنه. اونوقت اگه شما ادم مهربونه باشین، همسرتون به شما پناه میاره.
    فقط کمی صبوری لازمه.
    البته پیشنهاد میکنم با همسرتون به یه مشاور هم مراجعه کنین تا با ایشون هم کمک کنن اداب همسرداری رو بهتر یاد بگیرن.

  29. کاربران زیر از talieh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  30. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    28420
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    412
    تشکر شده 104 بار در 78 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : شخصیت همسر من

    آدم میمونه چی بگه... ما خانوم ها باید به جای زندگی کردن زجر بکشیم که آقا کمبودهاش جبران بشه!!! آخه این عدالته؟ حق نداریم مشکلات رفتاری و شخصیتی همسرمون رو با روانشناس و یا روانپزشک درمان کنیم ... اصلا قبول نمیکنن که مشکل دارن که قبول کنن بریم روانشناس... اگه قوانین یه جوری بود که واقعا از ما خانوم ها حمایت میشد (نه فقط شعار) کسی مجبور نبود سال ها عمرش و جوونیش رو صرف زندگی با کسی بکنه که کلی مشکلات رفتاری و شخصیتی داره...
    ویرایش توسط zeinab7 : 06-01-2016 در ساعت 06:33 PM
    امضای ایشان


  31. کاربران زیر از zeinab7 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. رابطه شخصیت با فیلم های مورد علاقه
    توسط پریماه. در انجمن دانستنیهای روانشناسی
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 10-11-2015, 02:00 PM
  2. از شخصیت سالم تا انسان کامل
    توسط پریماه. در انجمن روانشناسی فردی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-11-2015, 07:29 PM
  3. ساختن شخصیت روح ازاد و ساختار گرا
    توسط 2015 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 15
    آخرين نوشته: 07-03-2015, 04:23 PM
  4. خاصیت های درمانی این گیاهان تلخ!
    توسط Artin در انجمن طب سنتی و گیاهان دارویی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-06-2014, 12:39 AM
  5. مشخصات بارز زنان دارای شخصیت نمایشی
    توسط Artin در انجمن بیماریهای اعصاب و روان
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 01-04-2014, 02:53 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد